غزل
شب تا سحر به گریه تمنّا کند کسی
یا دیده را ز اشک چو دریا کند کسی
در بوستان پُر گل و در قرب مهوشان
خود را به نور دیده چو اعما کند کسی
گه خار و سنگ و ریگ بیابان و کوه را
با مُژه های چشم مجزّا کند کسی
یا آن که در شرار تب استخوان گداز
آتش برای خویش مهیا کند کسی
دل از غم و کدورت دنیا غمین شود
خود را دچار درد و بلایا کند کسی
توهین و ناسزای همه خلق روزگار
هر روز و شب به گوش خود اصغا کند کسی
با دست خویش نامه قتل و شکنجه را
بی جرم در محاکمه امضا کند کسی
بهتر بود ز مرد حسود و بخیل و پست
در وقت احتیاج تقاضا کند کسی
برگرفته شده از کتاب: رودها و سرودها ـ ص 262
+ نوشته شده در شنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 16:28 توسط
|