شب تا سحر به گریه تمنّا کند کسی
یا دیده را ز اشک چو دریا کند کسی

در بوستان پُر گل و در قرب مهوشان
خود را به نور دیده چو اعما کند کسی

گه خار و سنگ و ریگ بیابان و کوه را
با مُژه های چشم مجزّا کند کسی

یا آن که در شرار تب استخوان گداز
آتش برای خویش مهیا کند کسی

دل از غم و کدورت دنیا غمین شود
خود را دچار درد و بلایا کند کسی

توهین و ناسزای همه خلق روزگار
هر روز و شب به گوش خود اصغا کند کسی

با دست خویش نامه قتل و شکنجه را
بی جرم در محاکمه امضا کند کسی

بهتر بود ز مرد حسود و بخیل و پست
در وقت احتیاج تقاضا کند کسی

برگرفته شده از کتاب: رودها و سرودها ـ ص 262