وداع جوانی
ای دُرّ گرانمایهی شهوار جوانی
وی تازه تر از هر گل بی خار جوانی
قدر تو ندانسته ام از دست برفتی
اکنون شده ام خسته و بیمار جوانی
تو موهبتی بر بشر از خالق سبحان
بر توست همه دیدهی انظار جوانی
کو آن همهی قدرت فعّاله در اعضا
فرسوده و افتاده شد از کار جوانی
آن قامت رعنا چو کمان گشته خمیده
پر چین شده این صورت و رخسار جوانی
دندان به دهن نیست عصا در کفم آمد
یاد تو مرا می دهد آزار جوانی
موی سر من بود سیه گشته چو کافور
باشد پس از این عمر چه دشوار جوانی
شادابی من رفت، تنم شد همه رنجور
حالیّه شدم سخت گرفتار جوانی
برگرد دوباره که به جان گیرمت آغوش
آیا رسد آن روز دگر بار جوانی
یاد تو به خیر است جوانی به کجایی
بی یاد تو من را نبود کار جوانی
رفتی ز وجود من و دنبال تو هستم
تو نقطه و من حرکت پرگار جوانی
دادست تو را مهدیان از دست چه ارزان
روزم شده بی تو چو شب تار جوانی
برگرفته شده از کتاب: صدای آشنا ـ ص 204