وداع جوانی

ای دُرّ گرانمایه‌ی شهوار جوانی
وی تازه تر از هر گل بی خار جوانی

قدر تو ندانسته ام از دست برفتی
اکنون شده ام خسته و بیمار جوانی

تو موهبتی بر بشر از خالق سبحان
بر توست همه دیده‌ی انظار جوانی

کو آن همه‌ی قدرت فعّاله در اعضا
فرسوده و افتاده شد از کار جوانی

آن قامت رعنا چو کمان گشته خمیده
پر چین شده این صورت و رخسار جوانی

دندان به دهن نیست عصا در کفم آمد
یاد تو مرا می دهد آزار جوانی

موی سر من بود سیه گشته چو کافور
باشد پس از این عمر چه دشوار جوانی

شادابی من رفت، تنم شد همه رنجور
حالیّه شدم سخت گرفتار جوانی

برگرد دوباره که به جان گیرمت آغوش
آیا رسد آن روز دگر بار جوانی

یاد تو به خیر است جوانی به کجایی
بی یاد تو من را نبود کار جوانی

رفتی ز وجود من و دنبال تو هستم
تو نقطه و من حرکت پرگار جوانی

دادست تو را مهدیان از دست چه ارزان
روزم شده بی تو چو شب تار جوانی

برگرفته شده از کتاب: صدای آشنا ـ ص 204

بی خبر نواش

وقت نماشون هسته برو، بی خبر نواش
بشنو مه حرف خوب ره از من کدر نواش

ته کار هکن خدا دنه برکت ته کسب ره
خدمت هکن به خلق خدا، بی ثمر نواش

در دل بکار تخم وفا، مهر و دوستی
چون دارِ خشک و شوره زمین بی اثر نواش

چنده خوبه نماشون پاییز و با صفا
ته مثل شاپری، نماشون در به در نواش

اینقدر جمع هکن که بوئه آبروی ته حفظ
در حرص نفع مال و به فکر ضرر نواش

خوانی اگر ته فکر بوئه راحت ای برار
در فکر جاه و مرتبت و سیم و زر نواش

خوشرو بواش و خنده هکن گپ بزن به شوق
چون لعل و لاله خون به دل و خون جگر نواش

خوانی اگر ته دلخوشی و شادی و سرور
پس کینه جو و در پی هر شور و شر نواش

هر چه خدا بخواسته همون هسته سرنوشت
جان برار، به فکر قضا و قدر نواش

چون مهدیان به وقتِ نماشون قدم بزن
بی هیچ و پوچ بر سر هر رهگذر نواش

برگرفته شده از کتاب: پدیار ـ ص 104

دیگر است

عاشقان را در قیامت بازتابی دیگر است
با گنه کاران در آن عالم حسابی دیگر است

خوش به حال آن مددکاران خیّر در جهان
چون که اندر قلب آنان، التهابی دیگر است

عشق را از دید مجنون بین که در سرگشتگان
شور و حالی دیگر است و انتخابی دیگر است

هر سوالی را جوابی هست اندر گفت و گو
در سوال عاشقی هم خود جوابی دیگر است

پخته گردد مرد، اندر گیر و دار زندگی
خسته تن را در فراغت نیز خوابی دیگر است

عمر ما طی گشت با سرعت دریغا هر چه بود
چرخ گردون را درین خسران عتابی دیگر است

داد دنیا بر من و تو درس عشق و زندگی
درس علم و فکر و بینش را کتابی دیگر است

چشمه ها جاری است، در چشمان حسرت دیده ام
در سبوی دل نمی دانی شرابی دیگر است

عاشقان را طول هجران خوش بود روز وصال
در شماتت های او شب ها عقابی دیگر است

مهدیان گر بگذری از شرح هجران و فراق
بهر عاشق صحبت از وصلت صوابی دیگر است

برگرفته شده از کتاب: صدای آشنا ـ ص 45